روانشناسی ماتم
روانشناسی ماتم
روانشناسی ماتم
ماتم اوج اندوه انساني است، بهايي است که بايد به خاطر دوست داشتن پرداخت. دوست داشتن و ماتم دو روي يک سکه اند زيرا هرآن چه که به آن دل مي بنديم، هر لحظه ممکن است از دست برود. هر عشقي را مرگي و هر مرگي را ماتمي از پي است.
اصولاً در برابر هر فقداني ماتمي وجود دارد و از دست دادن هر چيز مورد علاقه اي موجب بروز ماتم مي شود. اما واکنش ماتم به طور مشخص در برابر فقدان عزيزي از دست رفته ايجاد مي شود که در شکل بهنجار خود پس از طي زماني مشخص و بروز حالت هايي شناخته شده رفع مي شود و فرد مجدداً به زندگي باز مي گردد و فعاليت هايش را از سر مي گيرد.امّا واکنش ماتم در شکل نابهنجارخود از دردناک ترين تجربه هاي بشري است که علاوه بر خود ماتم رنج مضاعفي را بر صاحب آن تحميل مي کند.
واکنش ماتم به التيام يافتن زخم شبيه است، التيامي که در هر دو حالت و در قلمرو جسم و روان براي بازگشت ارگانيسم به حالت تعادل حياتي ضروري است و نياز به گذشت زمان دارد. التيام جسمي يا روحي مي تواند منجر به عملکرد کامل يا نزديک به کامل ارگانيسم شود. این التيام می تواند کامل یا ناقص و ناکامل باشد و به ماتم بهنجار یا نابهنجار منجر شود.
براي آنکه بتوان توصيف بهنجار را در مورد واکنش ماتم به کار برد، فرد داغ ديده بايد مراحل بخصوصي را طي کند و تکاليف مشخصي را به انجام رساند. وجود هرگونه اختلال در سپري کردن مراحل و يا انجام دادن تکاليف ذکر شده به هر دليل موجب بروز واکنش ماتم نابهنجار مي شود .
خشم: احساس خشم غالباً پس از وقوع فقدان به وجود مي آيد. خشم يکي از گيج کننده ترين احساساتي است که بازمانده تجربه مي کند و سرچشمه بسياري از مشکلات بعدي در روند ماتمداري است. مثلاً خشم زني که همسرش بر اثر سرطان جان سپرده است، نسبت به او غير معقول به نظر مي رسد، زيرا متوفي در بروز سرطان و وقوع مرگ نقشي نداشته است. اما در حقيقت زن به خاطر آنکه همسرش او را ترک کرده خشمگين است. اگر احساس خشم آنطور که بايد مورد شناسايي قرار نگيرد منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد. شناسايي خشم فرد عزادار و هدايت آن به سوي متوفي ضروري است.
احساس گناه و سرزنش خويشتن: احساس گناه و سرزنش خويشتن از تجربه هاي شايع بازماندگان است. احساس گناه متوجه رخدادها يا موارد غفلت خيالي و واقعي در طول مردن متوفي است. مثلاً اينکه اگر زودتر بيمار را به بيمارستان مي بردند نجات مي يافت يا اينکه با او به اندازه کافي مهربان نبوده اند و مواردي از اين قبيل، لذا غالباً احساس گناه غير منطقي است و با واقعيت ارتباطي ندارد.
اضطراب: اضطراب از احساس خفيف نا ايمني تا حملات شديد وحشت زدگي و اشکال پايدار و مقاوم اضطراب تنوع مي يابد. اضطراب شديد نشان دهنده وجود يک واکنش ماتم نابهنجار است. اضطراب از دو منشأ به وجود مي آيد. اول آنکه بازمانده مي ترسد که بدون متوفي قادر به حفظ خويش و اتکا به خود نباشد. ثانياً در ارتباط با افزايش آگاهي از مرگ شخصي خود اضطراب ظاهر مي شود، زيرا آگاهي از ميرايي خويش بامرگ فردي مورد علاقه افزايش مي يابد تا جائي که چنين اضطرابي مي تواند در نهايت تبديل به هراس يا فوبي شود.
تنهايي: غالباً بازماندگان از تنهايي شاکي هستند بخصوص کساني که همسر خود را از دست داده اند و رابطه اي نزديک با او داشته اند.
خستگي: خستگي اکثراً در بازماندگان ديده مي شود که اشکال متنوعي مانند بي احساسي و بي حالي دارد.
بي ياوري: بي ياوري بخصوص در مراحل اوليه فقدان و در مواردي همراه با اضطراب ظاهر مي گردد. اين احساس در بيوه ها بيشتر ديده مي شود.
شوک: حالت شوک بيشتر در موارد وقوع مرگهاي ناگهاني و تصادفي رخ مي دهد. ولي مواردي نيز در هنگام شنيدن خبر مرگ مورد انتظار مشاهده شده است.
طلب کردن: طلب کردن متوفي واکنشي عادي در برابر فقدان است و از ميان رفتن آن گاه نشانه پايان عزاداري است.
رهايي: در مواردي که متوفي در زندگي بازمانده نقشي سلطه گرانه داشته است، بازمانده احساس رهايي مي کند، احساسي که در ابتدا بسيار ناراحت کننده است اما هنگامي که به عنوان پاسخي به هنجار در برابر وضعيتي تغيير يافته پذيرفته شود نقشي مثبت خواهد داشت.
تسکين: گاه بازمانده پس از مرگ متوفي احساس تسکين و آرامش مي کند بخصوص اگر او از يک بيماري دردناک و طولاني در رنج بوده است.
کرختي و بي حسي: اين حالت در حقيقت به فقدان هرگونه احساسي اطلاق مي شود. کرختي اغلب در مراحل اوليه فقدان مثلاً پس از شنيدن خبر مرگ به وجود مي آيد. در حقيقت حالتي دفاعي در برابر فشار احساسات گوناگون رنج آور است که موقتاً فرد را در برابر سيل اين احساسات محافظت مي کند.
هيچ يک از احساساتي که ذکر شد بيمارگونه و مرضي محسوب نمي شود و ممکن است هريک از آنها در واکنش ماتم بهنجار رخ دهد. اما شدت بيش از اندازه و مدت بسيار طولاني اين احساس ها مي تواند نشان دهنده وجود واکنش ماتم نابهنجار باشد.
ناباوري: ناباوري نخستين حالتي است که پس از شنيدن خبر مرگ به وجود مي آيد. بخصوص اگر مرگ به طور ناگهاني رخ داده باشد.
گيجي: حالت گيجي به بي نظمي و دشواري در تمرکز افکار منجر مي شود و در مراحل اوليه واکنش ماتم ظاهر مي گردد.
اشتغال ذهني: اشتغال ذهني وسواس گونه با افکار مربوط به متوفي بخصوص چگونگي باز يافتن او در واکنش ماتم ديده مي شود.
احساس حضور: ممکن است فرد سوگوار فکر کند که متوفي هنوز به صورتي در زمان و مکان فعلي حضور دارد. اين حالت معمولاً بلافاصله پس از مرگ شايع تر است و در ارتباط نزديک بااحساس طلب کردن متوفي است.
توهمات: شنيدن صداي متوفي يا ديدن او به صورت توهم شنوايي يا بينايي تجربه شايعي در ميان سوکواران است که معمولاً در چند هفته اول به صورت گذرا ديده مي شود و نبايد آن را علامتي از ظهور بعدي واکنش ماتم نابهنجار دانست.
اختلال اشتها: اختلال اشتها حتي در حيوانات ماتمزده نيز ديده مي شود. در انسان کم اشتهايي شايع تر است ولي موارد پرخوري نيز وجود دارد.
رفتارهاي ناشي از پريشان خيالي: گيجي و پريشان خيالي که پس از فقدان هاي با اهميت روي مي دهد و معمولاً خود بخود اصلاح مي گردد.
وازدگي اجتماعي: تمايل به کناره گيري از ساير افراد و يا برخي فعاليت ها مانند تماشاي تلويزيون و مطالعه گاه در ميان سوکواران ديده مي شود که حالتي کوتاه مدت است و خودبخود برطرف مي گردد.
روياهاي مربوط به متوفي: روياهاي عادي و خوشايند و يا کابوس هاي تشويش آفرين درباره متوفي در دوران ماتم شايع است.
اجتناب از يادگارهاي متوفي: گاه بازمانده مي کوشد که به سرعت خود را از هرآنچه ياد آور خاطرات متوفي است خلاص کند تا جائي که حتي سعي مي کند که هرچه سريع تر جسد را نيز دفن کند. اين حالت رفتاري سالم و بهنجار محسوب نمي گردد و اغلب نشان دهنده وجود رابطه اي دو سوگرا با متوفي است که منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد.
جستجو و فراخواندن متوفي: فراخواندن متوفي در ارتباط با رفتار جستجوگرانه است. بازمانده نام متوفي را بر زبان مي آورد و از او مي خواهد که بازگردد.
آه کشيدن: آه کشيدن معمولاً همراه با ضيق نفس ظاهر مي گردد.
گريستن: گفته مي شود گريستن توانايي بالقوه تسکين بخشيدن را داراست. فشار روحي موجب عدم تعادل شيميايي بدن مي شود و برخي از پژوهشگران بر اين باورند که اشک مي تواند مواد سمي را خارج کند و برقراري تعادل حياتي بدن را تامين سازد.
حمل اشيا يا ذخيره کردن اشياي متعلق به متوفي و ديار مکان هايي که بازمانده را به ياد متوفي مي اندازد: اين حالت ها درست برعکس رفتار اجتناب از يادگارهاي متوفي است که در پشت آنها ترس از دست دادن خاطره هاي متوفي و پيوند با او پنهان شده است.
1- اعتراض و کرختي: که همراه با حالات ترس و خشم است.
2- طلب کردن : که در آن بازمانده با بي قراري متوفي را طلب و جستجو مي کند و پيوسته در فکر اوست.
3- درماندگي: بازمانده دستخوش نا اميدي و افسردگي مي گردد و کوشش او براي غلبه بر يأس راه به جايي نمي برد.
4- سازمان دهي مجدد: بازمانده با شرايط تغيير يافته انطباق پيدا مي کند و روابط فردي و اجتماعي مجدداً برقرار مي شود و واکنش ماتم خاتمه مي يابد.
ويليام وردن ترجيح مي دهد که به جاي به کار بردن مفهوم مرحله از اصطلاح تکليف استفاده کند که به عقيده او از لحاظ کاربرد باليني نيز بر مرحله ارجحيت دارد. مرحله نشان دهنده حالتي انفعالي است اما تکليف نشان مي دهد که براي به پايان رساندن ماتم فرد نيز بايد فعاليت کند و گام بردارد. کوشش ناموفق در انجام دادن هريک از اين تکاليف ممکن است منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار شود. وردن براي تکميل و به پايان رساندن واکنش ماتم چهار تکليف را مشخص می کند.
انکار در سطوح متفاوت و به صورتهاي گوناگون تجلي مي يابد ولي اکثراً شامل واقعيت فقدان، معناي آن و يا بازگشت ناپذيري آن مي شود. انکار واقعيت فقدان از تحريف خفيف واقعيت تا شکل گرفتن هذياني کامل تنوع مي يابد..حالتي که موميايي کردن خوانده می شود بيشتر رخ مي دهد. در اين حالت بازمانده متعلقات متوفي را براي استفاده او پس از بازگشت حفظ می کند. والديني که کودک خود را از دست مي دهند اغلب اطاق او را به همان شکل قبل از مرگ باقي مي گذارند. البته اين حالتها براي مدتي کوتاه غير معمول نيست و هنگامي شکل انکار را به خود مي گيرد که سالها طول بکشد.
نوع ديگر انکار واقعيت، انکار معنا یا اهمیت فقدان است. گاه از بازماندگان اظهاراتي از اين قبيل شنيده مي شود که مثلاً « او پدر خوبي نبود» يا « ما چندان به هم نزديک نبوديم» يا اينکه « من فقدان او را احساس نمي کنم» گاه بازمانده لباس ها و يا ساير وسائل متعلق به متوفي را که ياد آور اوست دور مي ريزد که حالتي عکس حالت موميايي کردن است. گويي بازمانده با دور کردن اين اشيا از خود در برابر رويارويي با واقعيت فقدان حمايت مي کند. فراموشي انتخابي نيز راه ديگر انکار معناي کامل فقدان است. در اين مورد بيماري ذکر شده است که تمام خاطرات مربوط به پدرش را از ذهن بيرون کرده بود و حتي صورت او را نيز به ياد نداشت.
انجام ندادن تکليف دوم به معني جلوگيري از احساس کردن است که از راههاي گوناگوني صورت مي گيرد. انکار درد ماتم و ناديده گرفتن احساس هاي مربوط به آن، اجتناب او و يا دوري جستن از يادگارهاي مرده از جمله راههايي است که بازمانده را از انجام دادن تکليف دوم باز مي دارد.گاه فرد به جاي آن که اجازه دهد که درد را حس کندو تسليم آن شود ، از برابر آن مي گريزد و حتي به شهر يا کشوري ديگر سفر مي کند. کساني که از ماتمداري اجتناب مي کنند دير يا زود درهم مي شکنند و اشکال گوناگون افسردگي در آنان ظاهر مي شود.
معمولاً بازمانده تا پس از وقوع فقدان از تمام نقش هايي که متوفي بازي مي کرده است آگاه نيست و بسياري از بازماندگان هنگامي که ضرورت مي يابد که خود به ايفاي اين نقش ها بپردازند، دچار درماندگي مي شوند. کوتاهي در انجام دادن تکليف سوم به معناي عدم انطباق با وقوع فقدان است.
در برخي موارد افراد از آن مي ترسند که در صورت سرمايه گذاري عاطفي در رابطه اي ديگر، آن ارتباط هم با وقوع يک فقدان به پايان برسد. به عبارت ديگر آنقدر فقدان را دردناک مي يابند که تصميم مي گيرند ديگر دوباره کسي را دوست نداشته باشند. براي بسياري از اشخاص انجام دادن تکليف چهارم از همه دشوارتر است و در اين مرحله از روند ماتمداري در مي مانند و بعدها در مي يابند که در حقيقت زندگي آنان در نقطه وقوع فقدان متوقف شده است.
گفته می شود که در حدود ده تا پانزده درصد کساني که به روانپزشک مراجعه مي کنند در پشت شکايات و حالات آنان يک واکنش حل نشده ماتم پنهان شده است. بالبي از اين هم فراتر مي رود و مي گويد که بيماريهاي روانپزشکي بيشتر تظاهري از ماتم بيمارگون هستند. توصيف واکنش ماتم نابهنجار تحت عناوين زير مفيد خواهد بود.
1- فقدان ماتم: هرچند اين حالت به طور ناشايع ديده مي شود معهذا بايد افراد داغديده اي را که رابطه اي نزديک و مثبت با متوفي داشته اند ولي هيچ يک از علائم ماتم را نشان نمي دهند، مورد توجه ويژه قرارداد.در نگاه سطحي ممکن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد، اما در حقيقت در ژرفاي اين برخورد سطحي استفاده بيش از حد از ساختکار دفاعي انکار قرار گرفته است. متاسفانه گاه اين انکار توسط زمينه هاي فرهنگي و خانوادگي تقويت مي شود.
2- واکنش ماتم مزمن: شايع ترين شکل ماتم نابهنجار است. در اينجا نشانه ها کم و بيش شبيه واکنش ماتم بهنجار اما شديدتر است، مدتي طولاني به جاي مي ماند و هرگز به يک سرانجام رضايت بخش منتهي نمي گردد. اين حالت بخصوص هنگامي وجود دارد که چند سال از زمان وقوع فقدان گذشته باشد. اين افراد در برابر تعبير احساسات خود و سرمايه گذاري عاطفي مجدد در رابطه اي ديگر مقاومت مي کنند و در آنها دوگانگي احساسي حل نشده نسبت به متوفي و بخصوص قبول نکردن احساسات خصمانه ديده مي شود.
3- واکنش ماتم تأخير يافته: اين نوع واکنش ماتم رامهار شده انکار شده و منع شده نيز مي خوانند. در اينجا بازمانده در هنگام وقوع فقدان، واکنش ماتم نشان نمي دهد و يا عکس العمل عاطفي او در برابر فقدان ناکافي و نامناسب است. ممکن است اين فرد در آينده در برابر وقوع فقداني جزئي واکنش ماتم شديدي را تجربه کند. حتي ممکن است هنگامي که فرد ديگري دچار فقدان مي شود و يا بر اثر تماشاي يک فيلم واکنش ماتم شديدي را نشان دهد.
4- واکنش ماتم مفرط: هنگامي که اضطراب بسيار شديد باشد و يابه صورت هراس (فوبي) درآيد واکنش ماتم مفرط ظاهر خواهد شد. معمولاً بيشتر اين فوبي ها در ارتباط بامرگ است و در پشت آن ها احساس گناه ناخودآگاه و اين انديشه که «من هم سزاوار مرگ هستم» قرار دارد. اين حالتها نشان دهنده وجود دوگانگي احساسي نسبت به متوفي است.
5- واکنش ماتم مبدل: در اينجا بيمار علائم و رفتارهايي را نشان مي دهد که براي او ناراحت کننده است بدون آنکه دريابد اين دشواريها ناشي از فقداني است که پشت سر گذاشته است. در حقيقت حذف واکنش هاي احساسي منجر به بروز واکنش ماتمي بيمارگون مي گردد. واکنش ماتم مبدل معمولاً به دو صورت نشانه هاي جسماني و يا رفتارهاي غير تطابقي و انحرافي تظاهر مي يابد. ممکن است بازمانده علائم جسماني مشابه علائم بيمار متوفي را احساس کند و يا با اختلالات روان تني واکنش نشان دهد. درد اغلب نماد ماتم سرکوب شده است.
ممکن است تظاهرات ماتم مبدل به صورت نشانه هاي روانشناختي و يا برخي اشکال برون ريزي و ساير رفتارهاي غير انطباقي ظاهر شود. برخي پژوهش ها نشان مي دهد که در واکنش ماتم مبدل ممکن است رفتارهاي بزهکارانه به عنوان معادل هاي انطباقي تظاهر يابند.
6- گريز به فعاليت: توسل به فعاليتهاي گوناگون براي گريز از رويارويي باواقعيت ممکن است تا اندازه اي در خدمت ارتقاي کيفيت ماتمداري باشد اما پناه بردن به فعاليت هاي ديوانه وار اجباري و ياطولاني که گاه همراه بااحساس کاذب بشاشت لاقيدانه باشد شکل ديگري از ماتم نابهنجار است. در پشت اين رفتارها احساس بي ياوري شديد قرار دارد که منجر به فرار از برابر واقعيت فقدان مي گردد.
1- عوامل رابطه اي: اين عوامل مربوط به نوع رابطه بازمانده و متوفي است. واکنش ماتم در برابر فقدان پدربزرگي که به علت يک بيماري مزمن مي ميرد با مرگ برادر جواني که دريک حادثه اتوموبيل کشته مي شود تفاوت دارد. طبيعت دلبستگي ياپيوند ميان بازمانده و متوفي بايد مورد توجه قرار گيرد. بديهي است که شدت و ژرفاي واکنش ماتم مناسب با شدت علاقه و عشق ميان طرفين است. ميزان ايمني پيوند دوجانبه بايد ارزيابي شود. رابطه سرشار از دوگانگي شايعترين رابطه اي است که منجر به بروز واکنش ماتم نا بهنجار مي شود. اصولاً در هر رابطه نزديکي دوگانگي احساسي وجود دارد. « آن ديگري» مورد علاقه است اما همراه اين علاقه احساسات منفي نيز ديده مي شود. معمولاً احساسات مثبت بر احساسات منفي غلبه مي يابند. در گسستن رابطه اي که به شدت دستخوش دوگانگي است و احساسات منفي در آن با شدتي برابر بااحساسات مثبت عرض اندام مي کنند، واکنش ماتم دشواري به وجود خواهد آمد. معمولاً در چنين رابطه اي احساس گناه با شدتي آزار دهنده همراه با احساس خشم ناشي از ترک شدن وجود دارد.
رابطه خويشتن کامانه نيز از جمله روابط بيمار گونه است. در اينجا وجود متوفي ادامه وجود بازمانده تلقي مي شده است. لذا فقدان متوفي به صورت فقدان بخشي از وجود بازمانده تعبير و در نتيجه انکار مي شود، انکاري که از بروز واکنش ماتم بهنجار جلوگيري مي کند. روابطي که بر مبناي وابستگي شکل مي گيرند نيز منجر به ايجاد واکنش ماتم نا بهنجار مي شوند. بروز فقدان در يک رابطه وابسته در خود انگاره بازمانده يا تصور او از خويشتن موجب تغيير مي شود.
2- عوامل ضمني: شرايط وقوع فقدان و نوع مرگ در چگونگي و سرانجام واکنش ماتم مؤثر خواهد بود. مرگ را به انواع طبيعي، تصادفي، ناشي از خودکشي و ديگر کشي يا قتل تقسيم مي کنند. در مورد تأثير نوع مرگ بر واکنش ماتم مي توان به تفاوت ميان مرگ تصادفي يک کودک با مرگ طبيعي يک سالمند اشاره کرد. یا هنگامي که متوفي براثر خودکشي از جهان رفته باشد، بازماندگان او در دوران ماتمداري خودبامشکلات ويژه اي روبرو خواهند شد. مرگ ناگهاني واکنش ماتم دشواري را به دنبال خواهد داشت. برخي شرايط خاص مانع بروز واکنش ماتم بهنجار مي شوند. مثلاً وقتي که وقوع فقدان قطعي و حتمي نيست. همسران سربازان مفقودالاثر که نمي دانند آيا شوهر آنها زنده يا مرده است گرفتار واکنش ماتم نابهنجار مي شوند. وقوع چند فقدان با هم مانند کشته شدن چند تن از اعضاي خانواده بر اثر زلزله يا آتش سوزي و حوادثي مانند آنها وضعيت ديگري است که تجربه واکنش ماتم بهنجار را تقريباً غير ممکن مي سازد.
3- عوامل مربوط به سوابق قبلي: چگونگي واکنش فرد در برابر فقدان هاي قبلي در پيش بيني واکنش ماتم بعدي او مؤثر خواهد بود. کسي که واکنش ماتم قبلي را با موفقيت پشت سر گذاشته است، احتمالاً با کفايت و موفقيت با فقدان آينده روبرو خواهد شد و برعکس.تاريخچه سلامت رواني فرد نيز اهميت بسياري دارد. کساني که سابقه افسردگي داشته اند هنگام سوکواري دوران دشواري را سپري خواهند کرد و احتمال بروز واکنش ماتم نابهنجار در ميان آنان بالاست. فقدان ها و جدايي هاي قبلي بر فقدان ها و جدايي هاي جاري و بعدي موثر است. گفته شده است که فقدان والدين در سالهاي اوليه زندگي زمينه را براي بروز واکنش ماتم نابهنجار در برابر فقدانهاي بعدي آماده مي سازد.
4- عوامل شخصيتي: برخي از افراد قادر به تحمل تشويش عاطفي شديد نيستند و براي دفاع از خويش در برابر هجوم احساسات ناخوشايند دچار وازدگي و واکنش ماتم نابهنجار مي شوند. کساني که نمي توانند احساسات وابستگي را تحمل کنند واکنش ماتم دشواري را پشت سر خواهند گذاشت.کساني که هميشه در نقش افراد قوي ظاهر مي شوند، در هنگام بروز فقدان از تجربه احساسات لازم براي پايان موفقيت آميز واکنش ماتم محروم می مانند زيرا ابراز آزادانه احساسات با ايفاي نقش نيرومندي آنان در تناقض است. مبتلايان به اختلال شخصيت بخصوص افراد مبتلا به اختلال شخصيت هاي خودشيفته و مرزي در طول واکنش ماتم دوران دشواري را پيش رو خواهند داشت.
5- عوامل اجتماعي: واکنش ماتم يک فرایند اجتماعي است که بايد در زمينه اجتماعي خود مورد بررسي قرار گيرد. براي پيش بيني چگونگي ماتمداري يک فرد بايد زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي، مذهبي و قومي زندگي او را شناسايي کرد.هنگامي که گفتگو در مورد فقدان از لحاظ اجتماعي منع شده باشد فضايي به وجود مي آيد که منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد. اين حالت اغلب در مورد مرگهاي ناشي از خودکشي رخ مي دهد.عدم وجود شبکه حمايتي اجتماعي از جمله عوامل اجتماعي ديگري است که در بروز واکنش ماتم نابهنجار مسئول شناخته شده است. در جوامع امروزي که افراد غالباٌ دور از زادگاه خود زندگي مي کنند اين مشکل بيشتر ديده مي شود، زيرا فرد از تسليت و همدردي اقوام و دوستان خود محروم مي شود.
برخي از عواملي که نشان دهنده پيش آگهي بدي هستند و به سرانجامي نامناسب منجر مي شوند از اين قرار است: وجود اختلال در سلامت جسماني و رواني، وجود نشانه هاي افسردگي تداوم يافته پس از يک سال مانند افکار خودکشي و کندي حرکتي رواني و احساس گناه شديد، اعتياد به الکل، فقدان حمايت هاي اجتماعي لازم، طبقه اجتماعي – اقتصادي پائين، سن کم، روابط قبلي وابسته يا دو سوگرا بامتوفي، وجود بحران هاي جاري زندگي، مرگ هاي ناگهاني، عدم وجود تماس هاي قبلي با مرگ و فقدان، احساس خشم و خود ملامتگري تداوم يافته و شديد. متن مقاله :
منبع: روزنامه همشهری شماره 5207 دوشنبه 8 شهریور 1389
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :mohammad_43
اصولاً در برابر هر فقداني ماتمي وجود دارد و از دست دادن هر چيز مورد علاقه اي موجب بروز ماتم مي شود. اما واکنش ماتم به طور مشخص در برابر فقدان عزيزي از دست رفته ايجاد مي شود که در شکل بهنجار خود پس از طي زماني مشخص و بروز حالت هايي شناخته شده رفع مي شود و فرد مجدداً به زندگي باز مي گردد و فعاليت هايش را از سر مي گيرد.امّا واکنش ماتم در شکل نابهنجارخود از دردناک ترين تجربه هاي بشري است که علاوه بر خود ماتم رنج مضاعفي را بر صاحب آن تحميل مي کند.
واکنش ماتم بهنجار
واکنش ماتم به التيام يافتن زخم شبيه است، التيامي که در هر دو حالت و در قلمرو جسم و روان براي بازگشت ارگانيسم به حالت تعادل حياتي ضروري است و نياز به گذشت زمان دارد. التيام جسمي يا روحي مي تواند منجر به عملکرد کامل يا نزديک به کامل ارگانيسم شود. این التيام می تواند کامل یا ناقص و ناکامل باشد و به ماتم بهنجار یا نابهنجار منجر شود.
براي آنکه بتوان توصيف بهنجار را در مورد واکنش ماتم به کار برد، فرد داغ ديده بايد مراحل بخصوصي را طي کند و تکاليف مشخصي را به انجام رساند. وجود هرگونه اختلال در سپري کردن مراحل و يا انجام دادن تکاليف ذکر شده به هر دليل موجب بروز واکنش ماتم نابهنجار مي شود .
تظاهرات واکنش ماتم
1- احساسات
خشم: احساس خشم غالباً پس از وقوع فقدان به وجود مي آيد. خشم يکي از گيج کننده ترين احساساتي است که بازمانده تجربه مي کند و سرچشمه بسياري از مشکلات بعدي در روند ماتمداري است. مثلاً خشم زني که همسرش بر اثر سرطان جان سپرده است، نسبت به او غير معقول به نظر مي رسد، زيرا متوفي در بروز سرطان و وقوع مرگ نقشي نداشته است. اما در حقيقت زن به خاطر آنکه همسرش او را ترک کرده خشمگين است. اگر احساس خشم آنطور که بايد مورد شناسايي قرار نگيرد منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد. شناسايي خشم فرد عزادار و هدايت آن به سوي متوفي ضروري است.
احساس گناه و سرزنش خويشتن: احساس گناه و سرزنش خويشتن از تجربه هاي شايع بازماندگان است. احساس گناه متوجه رخدادها يا موارد غفلت خيالي و واقعي در طول مردن متوفي است. مثلاً اينکه اگر زودتر بيمار را به بيمارستان مي بردند نجات مي يافت يا اينکه با او به اندازه کافي مهربان نبوده اند و مواردي از اين قبيل، لذا غالباً احساس گناه غير منطقي است و با واقعيت ارتباطي ندارد.
اضطراب: اضطراب از احساس خفيف نا ايمني تا حملات شديد وحشت زدگي و اشکال پايدار و مقاوم اضطراب تنوع مي يابد. اضطراب شديد نشان دهنده وجود يک واکنش ماتم نابهنجار است. اضطراب از دو منشأ به وجود مي آيد. اول آنکه بازمانده مي ترسد که بدون متوفي قادر به حفظ خويش و اتکا به خود نباشد. ثانياً در ارتباط با افزايش آگاهي از مرگ شخصي خود اضطراب ظاهر مي شود، زيرا آگاهي از ميرايي خويش بامرگ فردي مورد علاقه افزايش مي يابد تا جائي که چنين اضطرابي مي تواند در نهايت تبديل به هراس يا فوبي شود.
تنهايي: غالباً بازماندگان از تنهايي شاکي هستند بخصوص کساني که همسر خود را از دست داده اند و رابطه اي نزديک با او داشته اند.
خستگي: خستگي اکثراً در بازماندگان ديده مي شود که اشکال متنوعي مانند بي احساسي و بي حالي دارد.
بي ياوري: بي ياوري بخصوص در مراحل اوليه فقدان و در مواردي همراه با اضطراب ظاهر مي گردد. اين احساس در بيوه ها بيشتر ديده مي شود.
شوک: حالت شوک بيشتر در موارد وقوع مرگهاي ناگهاني و تصادفي رخ مي دهد. ولي مواردي نيز در هنگام شنيدن خبر مرگ مورد انتظار مشاهده شده است.
طلب کردن: طلب کردن متوفي واکنشي عادي در برابر فقدان است و از ميان رفتن آن گاه نشانه پايان عزاداري است.
رهايي: در مواردي که متوفي در زندگي بازمانده نقشي سلطه گرانه داشته است، بازمانده احساس رهايي مي کند، احساسي که در ابتدا بسيار ناراحت کننده است اما هنگامي که به عنوان پاسخي به هنجار در برابر وضعيتي تغيير يافته پذيرفته شود نقشي مثبت خواهد داشت.
تسکين: گاه بازمانده پس از مرگ متوفي احساس تسکين و آرامش مي کند بخصوص اگر او از يک بيماري دردناک و طولاني در رنج بوده است.
کرختي و بي حسي: اين حالت در حقيقت به فقدان هرگونه احساسي اطلاق مي شود. کرختي اغلب در مراحل اوليه فقدان مثلاً پس از شنيدن خبر مرگ به وجود مي آيد. در حقيقت حالتي دفاعي در برابر فشار احساسات گوناگون رنج آور است که موقتاً فرد را در برابر سيل اين احساسات محافظت مي کند.
هيچ يک از احساساتي که ذکر شد بيمارگونه و مرضي محسوب نمي شود و ممکن است هريک از آنها در واکنش ماتم بهنجار رخ دهد. اما شدت بيش از اندازه و مدت بسيار طولاني اين احساس ها مي تواند نشان دهنده وجود واکنش ماتم نابهنجار باشد.
2- احساس هاي جسماني
3- حالات ذهني
ناباوري: ناباوري نخستين حالتي است که پس از شنيدن خبر مرگ به وجود مي آيد. بخصوص اگر مرگ به طور ناگهاني رخ داده باشد.
گيجي: حالت گيجي به بي نظمي و دشواري در تمرکز افکار منجر مي شود و در مراحل اوليه واکنش ماتم ظاهر مي گردد.
اشتغال ذهني: اشتغال ذهني وسواس گونه با افکار مربوط به متوفي بخصوص چگونگي باز يافتن او در واکنش ماتم ديده مي شود.
احساس حضور: ممکن است فرد سوگوار فکر کند که متوفي هنوز به صورتي در زمان و مکان فعلي حضور دارد. اين حالت معمولاً بلافاصله پس از مرگ شايع تر است و در ارتباط نزديک بااحساس طلب کردن متوفي است.
توهمات: شنيدن صداي متوفي يا ديدن او به صورت توهم شنوايي يا بينايي تجربه شايعي در ميان سوکواران است که معمولاً در چند هفته اول به صورت گذرا ديده مي شود و نبايد آن را علامتي از ظهور بعدي واکنش ماتم نابهنجار دانست.
4- رفتارها
اختلال اشتها: اختلال اشتها حتي در حيوانات ماتمزده نيز ديده مي شود. در انسان کم اشتهايي شايع تر است ولي موارد پرخوري نيز وجود دارد.
رفتارهاي ناشي از پريشان خيالي: گيجي و پريشان خيالي که پس از فقدان هاي با اهميت روي مي دهد و معمولاً خود بخود اصلاح مي گردد.
وازدگي اجتماعي: تمايل به کناره گيري از ساير افراد و يا برخي فعاليت ها مانند تماشاي تلويزيون و مطالعه گاه در ميان سوکواران ديده مي شود که حالتي کوتاه مدت است و خودبخود برطرف مي گردد.
روياهاي مربوط به متوفي: روياهاي عادي و خوشايند و يا کابوس هاي تشويش آفرين درباره متوفي در دوران ماتم شايع است.
اجتناب از يادگارهاي متوفي: گاه بازمانده مي کوشد که به سرعت خود را از هرآنچه ياد آور خاطرات متوفي است خلاص کند تا جائي که حتي سعي مي کند که هرچه سريع تر جسد را نيز دفن کند. اين حالت رفتاري سالم و بهنجار محسوب نمي گردد و اغلب نشان دهنده وجود رابطه اي دو سوگرا با متوفي است که منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد.
جستجو و فراخواندن متوفي: فراخواندن متوفي در ارتباط با رفتار جستجوگرانه است. بازمانده نام متوفي را بر زبان مي آورد و از او مي خواهد که بازگردد.
آه کشيدن: آه کشيدن معمولاً همراه با ضيق نفس ظاهر مي گردد.
گريستن: گفته مي شود گريستن توانايي بالقوه تسکين بخشيدن را داراست. فشار روحي موجب عدم تعادل شيميايي بدن مي شود و برخي از پژوهشگران بر اين باورند که اشک مي تواند مواد سمي را خارج کند و برقراري تعادل حياتي بدن را تامين سازد.
حمل اشيا يا ذخيره کردن اشياي متعلق به متوفي و ديار مکان هايي که بازمانده را به ياد متوفي مي اندازد: اين حالت ها درست برعکس رفتار اجتناب از يادگارهاي متوفي است که در پشت آنها ترس از دست دادن خاطره هاي متوفي و پيوند با او پنهان شده است.
مراحل و تکاليف ماتمداري
1- اعتراض و کرختي: که همراه با حالات ترس و خشم است.
2- طلب کردن : که در آن بازمانده با بي قراري متوفي را طلب و جستجو مي کند و پيوسته در فکر اوست.
3- درماندگي: بازمانده دستخوش نا اميدي و افسردگي مي گردد و کوشش او براي غلبه بر يأس راه به جايي نمي برد.
4- سازمان دهي مجدد: بازمانده با شرايط تغيير يافته انطباق پيدا مي کند و روابط فردي و اجتماعي مجدداً برقرار مي شود و واکنش ماتم خاتمه مي يابد.
ويليام وردن ترجيح مي دهد که به جاي به کار بردن مفهوم مرحله از اصطلاح تکليف استفاده کند که به عقيده او از لحاظ کاربرد باليني نيز بر مرحله ارجحيت دارد. مرحله نشان دهنده حالتي انفعالي است اما تکليف نشان مي دهد که براي به پايان رساندن ماتم فرد نيز بايد فعاليت کند و گام بردارد. کوشش ناموفق در انجام دادن هريک از اين تکاليف ممکن است منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار شود. وردن براي تکميل و به پايان رساندن واکنش ماتم چهار تکليف را مشخص می کند.
تکليف اول: پذيرش واقعيت فقدان
انکار در سطوح متفاوت و به صورتهاي گوناگون تجلي مي يابد ولي اکثراً شامل واقعيت فقدان، معناي آن و يا بازگشت ناپذيري آن مي شود. انکار واقعيت فقدان از تحريف خفيف واقعيت تا شکل گرفتن هذياني کامل تنوع مي يابد..حالتي که موميايي کردن خوانده می شود بيشتر رخ مي دهد. در اين حالت بازمانده متعلقات متوفي را براي استفاده او پس از بازگشت حفظ می کند. والديني که کودک خود را از دست مي دهند اغلب اطاق او را به همان شکل قبل از مرگ باقي مي گذارند. البته اين حالتها براي مدتي کوتاه غير معمول نيست و هنگامي شکل انکار را به خود مي گيرد که سالها طول بکشد.
نوع ديگر انکار واقعيت، انکار معنا یا اهمیت فقدان است. گاه از بازماندگان اظهاراتي از اين قبيل شنيده مي شود که مثلاً « او پدر خوبي نبود» يا « ما چندان به هم نزديک نبوديم» يا اينکه « من فقدان او را احساس نمي کنم» گاه بازمانده لباس ها و يا ساير وسائل متعلق به متوفي را که ياد آور اوست دور مي ريزد که حالتي عکس حالت موميايي کردن است. گويي بازمانده با دور کردن اين اشيا از خود در برابر رويارويي با واقعيت فقدان حمايت مي کند. فراموشي انتخابي نيز راه ديگر انکار معناي کامل فقدان است. در اين مورد بيماري ذکر شده است که تمام خاطرات مربوط به پدرش را از ذهن بيرون کرده بود و حتي صورت او را نيز به ياد نداشت.
تکليف دوم: تجربه درد ماتم
انجام ندادن تکليف دوم به معني جلوگيري از احساس کردن است که از راههاي گوناگوني صورت مي گيرد. انکار درد ماتم و ناديده گرفتن احساس هاي مربوط به آن، اجتناب او و يا دوري جستن از يادگارهاي مرده از جمله راههايي است که بازمانده را از انجام دادن تکليف دوم باز مي دارد.گاه فرد به جاي آن که اجازه دهد که درد را حس کندو تسليم آن شود ، از برابر آن مي گريزد و حتي به شهر يا کشوري ديگر سفر مي کند. کساني که از ماتمداري اجتناب مي کنند دير يا زود درهم مي شکنند و اشکال گوناگون افسردگي در آنان ظاهر مي شود.
تکليف سوم: انطباق با محيط در غياب متوفي
معمولاً بازمانده تا پس از وقوع فقدان از تمام نقش هايي که متوفي بازي مي کرده است آگاه نيست و بسياري از بازماندگان هنگامي که ضرورت مي يابد که خود به ايفاي اين نقش ها بپردازند، دچار درماندگي مي شوند. کوتاهي در انجام دادن تکليف سوم به معناي عدم انطباق با وقوع فقدان است.
تکليف چهارم: انفصال انرژي عاطفي از متوفي و به کار انداختن مجدد آن در رابطه اي ديگر.
در برخي موارد افراد از آن مي ترسند که در صورت سرمايه گذاري عاطفي در رابطه اي ديگر، آن ارتباط هم با وقوع يک فقدان به پايان برسد. به عبارت ديگر آنقدر فقدان را دردناک مي يابند که تصميم مي گيرند ديگر دوباره کسي را دوست نداشته باشند. براي بسياري از اشخاص انجام دادن تکليف چهارم از همه دشوارتر است و در اين مرحله از روند ماتمداري در مي مانند و بعدها در مي يابند که در حقيقت زندگي آنان در نقطه وقوع فقدان متوقف شده است.
واکنش ماتم نابهنجار و انواع آن
گفته می شود که در حدود ده تا پانزده درصد کساني که به روانپزشک مراجعه مي کنند در پشت شکايات و حالات آنان يک واکنش حل نشده ماتم پنهان شده است. بالبي از اين هم فراتر مي رود و مي گويد که بيماريهاي روانپزشکي بيشتر تظاهري از ماتم بيمارگون هستند. توصيف واکنش ماتم نابهنجار تحت عناوين زير مفيد خواهد بود.
1- فقدان ماتم: هرچند اين حالت به طور ناشايع ديده مي شود معهذا بايد افراد داغديده اي را که رابطه اي نزديک و مثبت با متوفي داشته اند ولي هيچ يک از علائم ماتم را نشان نمي دهند، مورد توجه ويژه قرارداد.در نگاه سطحي ممکن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد، اما در حقيقت در ژرفاي اين برخورد سطحي استفاده بيش از حد از ساختکار دفاعي انکار قرار گرفته است. متاسفانه گاه اين انکار توسط زمينه هاي فرهنگي و خانوادگي تقويت مي شود.
2- واکنش ماتم مزمن: شايع ترين شکل ماتم نابهنجار است. در اينجا نشانه ها کم و بيش شبيه واکنش ماتم بهنجار اما شديدتر است، مدتي طولاني به جاي مي ماند و هرگز به يک سرانجام رضايت بخش منتهي نمي گردد. اين حالت بخصوص هنگامي وجود دارد که چند سال از زمان وقوع فقدان گذشته باشد. اين افراد در برابر تعبير احساسات خود و سرمايه گذاري عاطفي مجدد در رابطه اي ديگر مقاومت مي کنند و در آنها دوگانگي احساسي حل نشده نسبت به متوفي و بخصوص قبول نکردن احساسات خصمانه ديده مي شود.
3- واکنش ماتم تأخير يافته: اين نوع واکنش ماتم رامهار شده انکار شده و منع شده نيز مي خوانند. در اينجا بازمانده در هنگام وقوع فقدان، واکنش ماتم نشان نمي دهد و يا عکس العمل عاطفي او در برابر فقدان ناکافي و نامناسب است. ممکن است اين فرد در آينده در برابر وقوع فقداني جزئي واکنش ماتم شديدي را تجربه کند. حتي ممکن است هنگامي که فرد ديگري دچار فقدان مي شود و يا بر اثر تماشاي يک فيلم واکنش ماتم شديدي را نشان دهد.
4- واکنش ماتم مفرط: هنگامي که اضطراب بسيار شديد باشد و يابه صورت هراس (فوبي) درآيد واکنش ماتم مفرط ظاهر خواهد شد. معمولاً بيشتر اين فوبي ها در ارتباط بامرگ است و در پشت آن ها احساس گناه ناخودآگاه و اين انديشه که «من هم سزاوار مرگ هستم» قرار دارد. اين حالتها نشان دهنده وجود دوگانگي احساسي نسبت به متوفي است.
5- واکنش ماتم مبدل: در اينجا بيمار علائم و رفتارهايي را نشان مي دهد که براي او ناراحت کننده است بدون آنکه دريابد اين دشواريها ناشي از فقداني است که پشت سر گذاشته است. در حقيقت حذف واکنش هاي احساسي منجر به بروز واکنش ماتمي بيمارگون مي گردد. واکنش ماتم مبدل معمولاً به دو صورت نشانه هاي جسماني و يا رفتارهاي غير تطابقي و انحرافي تظاهر مي يابد. ممکن است بازمانده علائم جسماني مشابه علائم بيمار متوفي را احساس کند و يا با اختلالات روان تني واکنش نشان دهد. درد اغلب نماد ماتم سرکوب شده است.
ممکن است تظاهرات ماتم مبدل به صورت نشانه هاي روانشناختي و يا برخي اشکال برون ريزي و ساير رفتارهاي غير انطباقي ظاهر شود. برخي پژوهش ها نشان مي دهد که در واکنش ماتم مبدل ممکن است رفتارهاي بزهکارانه به عنوان معادل هاي انطباقي تظاهر يابند.
6- گريز به فعاليت: توسل به فعاليتهاي گوناگون براي گريز از رويارويي باواقعيت ممکن است تا اندازه اي در خدمت ارتقاي کيفيت ماتمداري باشد اما پناه بردن به فعاليت هاي ديوانه وار اجباري و ياطولاني که گاه همراه بااحساس کاذب بشاشت لاقيدانه باشد شکل ديگري از ماتم نابهنجار است. در پشت اين رفتارها احساس بي ياوري شديد قرار دارد که منجر به فرار از برابر واقعيت فقدان مي گردد.
سوگ و ابعاد پنهان آن
1- عوامل رابطه اي: اين عوامل مربوط به نوع رابطه بازمانده و متوفي است. واکنش ماتم در برابر فقدان پدربزرگي که به علت يک بيماري مزمن مي ميرد با مرگ برادر جواني که دريک حادثه اتوموبيل کشته مي شود تفاوت دارد. طبيعت دلبستگي ياپيوند ميان بازمانده و متوفي بايد مورد توجه قرار گيرد. بديهي است که شدت و ژرفاي واکنش ماتم مناسب با شدت علاقه و عشق ميان طرفين است. ميزان ايمني پيوند دوجانبه بايد ارزيابي شود. رابطه سرشار از دوگانگي شايعترين رابطه اي است که منجر به بروز واکنش ماتم نا بهنجار مي شود. اصولاً در هر رابطه نزديکي دوگانگي احساسي وجود دارد. « آن ديگري» مورد علاقه است اما همراه اين علاقه احساسات منفي نيز ديده مي شود. معمولاً احساسات مثبت بر احساسات منفي غلبه مي يابند. در گسستن رابطه اي که به شدت دستخوش دوگانگي است و احساسات منفي در آن با شدتي برابر بااحساسات مثبت عرض اندام مي کنند، واکنش ماتم دشواري به وجود خواهد آمد. معمولاً در چنين رابطه اي احساس گناه با شدتي آزار دهنده همراه با احساس خشم ناشي از ترک شدن وجود دارد.
رابطه خويشتن کامانه نيز از جمله روابط بيمار گونه است. در اينجا وجود متوفي ادامه وجود بازمانده تلقي مي شده است. لذا فقدان متوفي به صورت فقدان بخشي از وجود بازمانده تعبير و در نتيجه انکار مي شود، انکاري که از بروز واکنش ماتم بهنجار جلوگيري مي کند. روابطي که بر مبناي وابستگي شکل مي گيرند نيز منجر به ايجاد واکنش ماتم نا بهنجار مي شوند. بروز فقدان در يک رابطه وابسته در خود انگاره بازمانده يا تصور او از خويشتن موجب تغيير مي شود.
2- عوامل ضمني: شرايط وقوع فقدان و نوع مرگ در چگونگي و سرانجام واکنش ماتم مؤثر خواهد بود. مرگ را به انواع طبيعي، تصادفي، ناشي از خودکشي و ديگر کشي يا قتل تقسيم مي کنند. در مورد تأثير نوع مرگ بر واکنش ماتم مي توان به تفاوت ميان مرگ تصادفي يک کودک با مرگ طبيعي يک سالمند اشاره کرد. یا هنگامي که متوفي براثر خودکشي از جهان رفته باشد، بازماندگان او در دوران ماتمداري خودبامشکلات ويژه اي روبرو خواهند شد. مرگ ناگهاني واکنش ماتم دشواري را به دنبال خواهد داشت. برخي شرايط خاص مانع بروز واکنش ماتم بهنجار مي شوند. مثلاً وقتي که وقوع فقدان قطعي و حتمي نيست. همسران سربازان مفقودالاثر که نمي دانند آيا شوهر آنها زنده يا مرده است گرفتار واکنش ماتم نابهنجار مي شوند. وقوع چند فقدان با هم مانند کشته شدن چند تن از اعضاي خانواده بر اثر زلزله يا آتش سوزي و حوادثي مانند آنها وضعيت ديگري است که تجربه واکنش ماتم بهنجار را تقريباً غير ممکن مي سازد.
3- عوامل مربوط به سوابق قبلي: چگونگي واکنش فرد در برابر فقدان هاي قبلي در پيش بيني واکنش ماتم بعدي او مؤثر خواهد بود. کسي که واکنش ماتم قبلي را با موفقيت پشت سر گذاشته است، احتمالاً با کفايت و موفقيت با فقدان آينده روبرو خواهد شد و برعکس.تاريخچه سلامت رواني فرد نيز اهميت بسياري دارد. کساني که سابقه افسردگي داشته اند هنگام سوکواري دوران دشواري را سپري خواهند کرد و احتمال بروز واکنش ماتم نابهنجار در ميان آنان بالاست. فقدان ها و جدايي هاي قبلي بر فقدان ها و جدايي هاي جاري و بعدي موثر است. گفته شده است که فقدان والدين در سالهاي اوليه زندگي زمينه را براي بروز واکنش ماتم نابهنجار در برابر فقدانهاي بعدي آماده مي سازد.
4- عوامل شخصيتي: برخي از افراد قادر به تحمل تشويش عاطفي شديد نيستند و براي دفاع از خويش در برابر هجوم احساسات ناخوشايند دچار وازدگي و واکنش ماتم نابهنجار مي شوند. کساني که نمي توانند احساسات وابستگي را تحمل کنند واکنش ماتم دشواري را پشت سر خواهند گذاشت.کساني که هميشه در نقش افراد قوي ظاهر مي شوند، در هنگام بروز فقدان از تجربه احساسات لازم براي پايان موفقيت آميز واکنش ماتم محروم می مانند زيرا ابراز آزادانه احساسات با ايفاي نقش نيرومندي آنان در تناقض است. مبتلايان به اختلال شخصيت بخصوص افراد مبتلا به اختلال شخصيت هاي خودشيفته و مرزي در طول واکنش ماتم دوران دشواري را پيش رو خواهند داشت.
5- عوامل اجتماعي: واکنش ماتم يک فرایند اجتماعي است که بايد در زمينه اجتماعي خود مورد بررسي قرار گيرد. براي پيش بيني چگونگي ماتمداري يک فرد بايد زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي، مذهبي و قومي زندگي او را شناسايي کرد.هنگامي که گفتگو در مورد فقدان از لحاظ اجتماعي منع شده باشد فضايي به وجود مي آيد که منجر به بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد. اين حالت اغلب در مورد مرگهاي ناشي از خودکشي رخ مي دهد.عدم وجود شبکه حمايتي اجتماعي از جمله عوامل اجتماعي ديگري است که در بروز واکنش ماتم نابهنجار مسئول شناخته شده است. در جوامع امروزي که افراد غالباٌ دور از زادگاه خود زندگي مي کنند اين مشکل بيشتر ديده مي شود، زيرا فرد از تسليت و همدردي اقوام و دوستان خود محروم مي شود.
طول مدت ماتم و پيش آگهي آن
برخي از عواملي که نشان دهنده پيش آگهي بدي هستند و به سرانجامي نامناسب منجر مي شوند از اين قرار است: وجود اختلال در سلامت جسماني و رواني، وجود نشانه هاي افسردگي تداوم يافته پس از يک سال مانند افکار خودکشي و کندي حرکتي رواني و احساس گناه شديد، اعتياد به الکل، فقدان حمايت هاي اجتماعي لازم، طبقه اجتماعي – اقتصادي پائين، سن کم، روابط قبلي وابسته يا دو سوگرا بامتوفي، وجود بحران هاي جاري زندگي، مرگ هاي ناگهاني، عدم وجود تماس هاي قبلي با مرگ و فقدان، احساس خشم و خود ملامتگري تداوم يافته و شديد. متن مقاله :
منبع: روزنامه همشهری شماره 5207 دوشنبه 8 شهریور 1389
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :mohammad_43
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}